نقد و بررسی کتاب« فتح تهران، اسبهای بختیاری بوی مشروطه میدهند»
- تاریخ ایجاد در 13 ارديبهشت 1395
- نوشته شده توسط آزادمردان بختیاری
این کتاب نه تاریخ است, نه قصه و افسانه. قصه نیست چون همه وقایع و قهرمانان داستان واقعی هستند و به یک کتاب تاریخ شباهت دارد؛ اما تاریخ هم نیست چون سرشار از تخیلات ادبی است و بر مبنای اصول تاریخ نویسی و با زبان علمی نوشته نشده است.
در روزهای پایانی سال 1393 کتاب«فتح تهران، اسبهای بختیاری بوی مشروطه میدهند» به قلم دکتر اردشیر صالحپور با همکاری و به سفارش سازمان میراث فرهنگی، کاخ نیاوران، کمیته ملی موزههای ایران از سوی انتشارات فرهنگ مانا در 364 صفحه با سروصدای زیاد، منتشر و روانه بازار گردید. موضوع کتاب از تابلویی نقاشی در کاخ صاحبقرانیه مربوط به 104 سال پیش با نام«فتح تهران»الهام گرفته است. نویسنده، آنگونه که خود میگوید خواسته است در شکل و رویهای نو، جالب و اشتیاق برانگیز، از زبان اسبها(1) و در قالبی فانتزی و تخیل به توصیف وقایع مربوط به مشارکت بختیاریها در انقلاب مشروطه پرداخته تا بدین وسیله از قهرمانان، مجاهدان و مشروطه خواهان تجلیل نماید(مصاحبه با روزنامه جام جم، شنبه 5 اردیبهشت 1394).
قلم زیبا، روان و ادیبانه او ستودنی است. کتاب به لحاظ توصيفها و جلوهگریهای زبانی و ادبي، صحنه سازیها، شاعرانگي و تخيل چيزي كم ندارد. اما انتظار میرود وقتی شخصیتی دانشگاهی اقدام به نگارش کتابی میکند, ایرادات و اشکالات کتاب حداقلی باشد؛ ایشان در زمینه هنر استادی کامل هستند که توفیقات فراوانی داشته اما به این معنا نیست که در حوزه ای دیگر نیز حتماً صاحب موفقیت خواهند شد. علی ایحال با همه احترامي كه براي همتبار و برادر ارجمندم جناب دکتر اردشیر صالحپور به عنوان يك هنرمند و متخصص در امر نمايش قايلم، نقد برخی از آثار ایشان به ویژه آنجا که قدم در حوزه تاریخ بختیاری گذاشته را امری ضروری و لازم میدانم.
آنان که در زمینه تاریخ تحقیق کردهاند، میدانند که نوشتن در تاریخ، کاری سخت و مشقتبار است؛ گاه برای نوشتن مقالهای، لازم است دهها کتاب، رساله، سند، نامه، میکروفیلم و غیره، بررسی شود، گاه سالها از عمر یک محقق صرف نوشتن یک کتاب میگردد. حال چگونه است که یک هنرمند در مدتی کوتاه دو کتاب با محوریت تاریخ معاصر بختیاری به رشته تحریر درآورده است؟ آیا ایشان فهم تاریخ را تمام شده پنداشته و تاریخ ناخوانده، همه پله های نردبان معرفت تاریخی را طی کرده است؟
این کتاب شاید یک متن ادبی قلمداد شود اما نمیتواند یک متن و منبع علمی و دانشگاهی به شمارآید. آنگونه که خود او میگوید کتاب سرشار از فانتزی و تخیل است در حالی که شالوده و اساس یک کتاب علمی بر پایه دادههای عینی و علمی معتبر بنا نهاده میشود. متن، ادبیات و زبان مورد استفاده در کتاب نیز با هیچکدام از اصول، شاخصها و معیارهای یک کتاب و متن علمی سازگار نیست و از هرگونه ویژگی علمی کاملاً مبراست. ایشان چون صاحب ذوق و قریحه هنری است دوست دارد نگاهی رمانتیک و هنری به قضایا و وقایع تاریخی داشته باشد و بیشتر تاریخ را آنگونه که خود میخواهد روایت میکند نه آنچنان که بوده و هست.
چون نویسنده یک هنرمند است و با سبک و سیاق علمی تاریخ نگاری آشنایی کافی ندارد، داستانگونگی اختیار کرده است. در حقیقت توسل به داستان، شگرد نویسنده است که بتواند با پردازشی داستانگونه خود را از قید و بند ادبیات و منطق علمی رها ساخته و بسیاری از خطاها واشتباهات را پوشش داده, از تیغ انتقادات نیز خود را مبرا سازد.
اما این کتاب نه تاریخ است و نه یک رمان و داستان. داستان نیست چون همه وقایع و قهرمانان داستان واقعی هستند و به یک کتاب تاریخ شباهت دارد؛ اما تاریخ هم نیست چون سرشار از تخیلات ادبی است و بر مبنای اصول تاریخ نویسی و با زبان علمی نوشته نشده است.
ویژگی یک کتاب خوب، بیان حقایق و پرهیز از هرگونه تحریف و اشاعه مطالب غیرواقعی است. اما متاسفانه نویسنده محترم هرگاه به وقایع و شخصیتهای بومی بختیاری پرداخته، دچار لغزش گردیده زیرا دوست داشته است قهرمان داستانهای تخیلیاش، شخصیتهای واقعی باشند و هیچ ابائی نیز نداشته که این شخصیتپردازیها در چه سمت و سوئی باشد. یک روز عبده محمدللری(2) را تا حد یک قدیس در قالب یک اسطوره عشقی بالا میبرد. وقتی دیگر به نامدارخان منجزی(3) پیشینهای بس کهن میدهد، زمانی نیز داستان آعلیداد پهلوان و شخصیتهای مرتبط با وی(4) را از زبان قاتلان و مخالفان؛ اما به سبک خود روایت میکند. بنابر این، همواره بخش قابل توجهی از نوشتههای ایشان فاقد اصالت و صحت بوده است.
متاسفانه در سابقه ایشان گاهی وارونه سازی وقایع بعضاً حتی... و ناخوشایند و تبدیل آنها به اسطوره وجود دارد. شخصاً دو مورد از آنها را شاهد بودهام و به دلیل رعایت احترام اشخاص از ذکر آنها خودداری مینمایم.
این مشکل از آنجا ناشی میشود که ایشان تسلط و اشراف کافی بر تاریخ بختیاری ندارد و به تحقیق سطحی و استناد به یکی دو منبع بسنده کرده است از آن سوی نتوانسته است در نوشتههای خود به هیچ عنوان علايق شخصي و تعلقات طایفهای را نادیده بگیرد چه ... دوشينه و چه ...امروزينهاش. نتیجه آن که وی به هیچ وجه نتوانسته است یک مرزبندی دقیق و شرحی شفاف در نوشتههای خود ارائه دهد بلکه همیشه گرفتار خلط مبحث، برداشت شتابزده و تحليل شخصي بوده است. اما به برکت دست توانایی که در هنر دارد با لعابی رنگارنگ آنها را به خوبی جفت و جور میکند.
اعتبار هرکتاب به اعتبار منابعی بستگی دارد که نویسنده از آنها برای نگارش کتابش استفاده کرده است، روش مؤلف در تأليف اين كتاب، روش استناد به گفتههای دیگران و روشی نقلي است؛ اما غالباً منابع مورد استفاده وی چنان که خود میگوید منابع شفاهی دسته دوم، سوم و... هستند که قابل اطمینان و اعتماد نیستند. ضمن اینکه در این کتاب تاریخی، رفرنسنویسی و توسل به شیوههای استناد و سندآوری کاملاً کنار گذاشته شده است.در حالی که حداقل چهار منبع بختیاری دست اول در این زمینه وجود دارد که کاملاً از نگاه نویسنده پنهان بودهاند. زیرا متن کتاب با محتوای این چهار کتاب همخوانی ندارد.
در کتاب اشتباهات فاحش چنان فراوان دیده میشود که حتی برای مردمان عادی نیز قابل قبول نیست و این اشتباه از سوی یک استاد دانشگاه و پژوهشگر به هیچ وجه پذیرفته نیست و تردیدهای فراوان در خصوص اصالت و اعتبار کتاب در ذهن خطور میکند.
نویسنده در القای ذهنیات خود و برای مجاب کردن مخاطبان، به جای این که به منابع و مراجع علمی و معتبر استناد کند بیشتر از شخصیت هنری خود مایه گذاشته است. او به خوبی دریافته است که مخاطبان و خوانندگان کتاب بیشتر اشخاص عادی هستندکه علاقهی زیادی نیز به تاریخ محلی و اسطورههای بومی دارند. تصویری که این قبیل خوانندگان از نویسنده کتاب در ذهن دارند، تصویر هنرمندی موفق، تحصیلکرده و دانشگاهی است، خطر اینجاست که این روایت مجعول و فاقد مستندات علمی یک روایت تاریخی واقعی قلمداد گردد. و متاسفانه شاید بتوان گفت این یعنی نادیده گرفتن رسالت قلم و استفاده ابزاری و نامبارک از علم.
به نظر، این روایت فاقد هرگونه جامع نگری و کلنگری است بلکه غرض نویسنده محترم پرداختن هدفمند به بخشی خاص از پیکره ایل بختیاری و بزرگ نمایی آن هم به صورت نادرست است. نویسنده کتاب که عنوان یک پژوهشگر دانشگاهی را دارد، زحمت مطالعه دقیق منابع بختیاری همزمان با انقلاب مشروطه را به خود نداده بلکه به روایتهای شفاهی نادرستی اکتفا کرده که غالباً سرشار از اغراق و شخصیتپردازی هستند. به همین دلیل بخش اعظم ایل که در مشروطه نقش اصلی داشته و در تمام منابع بختیاری به آنها اشاره شده، نادیده گرفته شده است. وقتی کتاب«فتح تهران» را میخوانی، ناخودآگاه برخی بزرگ نماییهای عامیانه در ذهن آدمی تداعی میشود.
با شناختی که از سوابق نویسنده کتاب دارم, انگیزه و شتاب فراوان وی با پشتوانه برخی اشخاص متمول و اخیراً سازمانهای دولتی, در نگارش یکی دو کتاب اخیر کاملاً قابل درک و فهم است؛ اما به چه قیمتی!؟ آیا سزاست در راستای ارضای عطش سیریناپذیر سبک و سیاق فکری خاص, نگاه غیرعالمانه, روشنفکرمآبانه و شخصی خود را به جامعه تحمیل و تزریق کنیم؟!
روزگاری شخصی با برگردانها و ترجمههای ناصواب تصنیفهای محلی، چنان ضربتی بر موسیقی بختیاری وارد ساخت که هنوز کمر راست نکرده است. آیا این پروژه کتابسازی عجولانه با پشتیبانی برخی پیمانکاران کشوری، نمیتواند آن تجربه تلخ را تکرار نماید؟ این همه شتاب، کدامین انگیزه و هدف را دنبال میکند؟
امروزه جامعه بختیاری دارد تاوان شخصیتپردازیها و خودشیفتگیهای کاذب را میدهد تا بدان جا که قلیل افرادی سوار بر خرمراد تعصب, بیپروا بر عقل و خردورزی لگد میزنند و فضای جامعه را آغشته و آلوده به احساس و هیجان کرده و از تعقل و خردورزی دور میسازند. در حالی که بزرگترین گمشده ما اندیشه و خردورزی است!
با احترام تمام, معتقدم نوشتن این کتاب با آن سروصدای تبلیغاتی مفید به فایده نیست, بوی ... و خطای تحریف از کلیت پیکرهاش برمشام میرسد. به نظر حقیر کارکرد این کتاب برای عدهای ممکن است این باشد که مسیری در راستای هویت سازی جدید و ارائه چهرهای متفاوت برای امثال مجاهدان روز شنبه و با هدف کاسبی از مشروطیت را هموار ساخته باشد. از باب تایید عرایض و تنویر افکار عموم چند نمونه و مصداق را معرفی میکنم.
1-در صفحه«79»کتاب در باره انگیزه سرداراسعد از پیوستن به مشروطیت آمده است:« سردار اسعد هرگز تقابل خود را با دولت قاجار و فتح طهران و مشروطهخواهی ناشی از کینه توزی و پدرکشتگی ندانسته...» اما خود سردار اسعد نوشته است:« چون مرحوم ايلخانی [پدرم] را کشتند و ظلمهای بیشماری نسبت به من و اسفنديار خان نمودند، قبايح استبداد را ديدم. چنانکه کمتر کسی دچار اين بدبختیها شده بود. از آن پس مصمم شدم که مردم را به حکومت قانون دعوت نمايم و در اين مدت که در طهران بودم با جماعتی هم عهد شدم که دست استبداد را کوتاه داريم( سردار اسعد، 1376، ص174)».
2- در صفحه«117»آورده است:« به همین دلیل هنگامی که اصفهان به وسیله ابراهیم خان ضرغام السلطنه و نیروهای جان برکف بختیاری و نجفقلی خان صمصام السلطنه فتح گردید». در حالی که فاتح اصفهان ضرغام السلطنه است و صمصام السلطنه دو روز بعد وارد اصفهان شد.
3- در صفحه«129» کتاب آمده است« در شعبان 1326 حاج علی قلی خان سردار اسعد که مدتها در اروپا بود... به طور مخفیانه و به طور ناشناس وارد جلفای اصفهان شد ...و با حاج آقا نوراله سه ساعت متوالی به مذاکره نشست». همینطور در صفحه «155» به این مطلب اشاره شده است. اما به جز «ابراهیم صفایی» در سال 1363 هیچ کدام از منابع قدیمی و دست اول به این موضوع اشارهای نکردند. خود سردار اسعد نیز مدعی این مطلب نیست. اصولاً دشواریهای رفت وآمد و مسافرت در آن دوران مانع این کار میشد که ایشان بتواند مخفیانه به ایران بیاید و دوباره بازگردد.
سردار اسعد(1376، ص178) که خود تصریح میکند در آن ایام برای علاج ضعف چشم به فرنگستان رفته بود، نوشته است:« در فرنگستان بودم که خبر توپ بستن مجلس ملی رسید بسی این خبر اسباب اندوه من شد... شخص مخصوصی از پاریس نزد جناب حاجی آقا نورالله به اصفهان فرستادم و او را وادار به همراهی با ملت نمودم». بنابر این سردار اسعد در این ایام مسافرتی به اصفهان و بختیاری نداشته بلکه شخصی را به عنوان فرستاده خود روانه اصفهان و بختیاری کرد که به احتمال قوی فرستاده وی، برادرش یوسف خان امیرمجاهد بود. چنان که نوشته است« برادرم یوسف خان امیرمجاهد را که در فرنگ نزد من بود برای دستورالعمل به چاپاری به اصفهان نزد صمصام السلطنه فرستادم(همان، ص178)».
4- در صفحه«155» از رابطه صمیمانه صمصام السلطنه و سردار اسعد نوشته است در حالی که در این ایام نجفقلی خان طبق نقشه خسروخان سردار ظفر و علی قلی خان سردار اسعد برکنار شده بود. سردارظفر در این باره به صراحت گفته است:« صمصام السلطنه که ايلخانی بختياری بود بنای ناسازگاری را با سردار محتشم و سردار بهادر گذارده بود من هم از صمصام السلطنه دلتنگ و ناراضی بودم و از شاه و امير بهادر عزل او را تقاضا کردم و با زحمت بسيار فرمان انفصال او را گرفتم( ملک زاده ،1383 ، جلد5 ، 1083)». سردار ظفر تاکید کرده است که او با اصرار زیاد، سردار اسعد را به این کار راضی کرده به ویژه اینکه موقعیت پسرش جعفرقلی خان سردار بهادر در خطر افتاده بود. گارثویت نیز با استناد به نقل سردارظفر تاکید کرده است: «سردار اسعد نیز در کنار گذاشتن صمصام السلطنه از سمت ایلخانی نقش داشته است(گارثویت، 1373، ص 292)».
حال چگونه ممکن بود که روابط آنان حسنه بوده باشد. البته بعد از تصرف اصفهان و به دلیل ترس از نفوذ یافتن و قدرت گرفتن اولاد حاج ایلخانی، پسران حسین قلی خان ایلخانی همه اختلافات را کنار گذاشته و متحد شدند زیرا حیات و بقای خود را در آن میدیدند. در تایید این مطلب سردار ظفر نوشته است:«امير مفخم با همه زهد و تقوی، مردم فريب است و میخواهد ريشه خانواده ما را بر کند دستخطی محرمانه گرفته بود که تمام املاک فرزندان حسين قلی خان ايلخانی را تصرف کند من اين خبر را از تلگرافی که شهاب السلطنه کرده بود دريافتم و فهميدم که اميرمفخم جز خرابی ما منظور ديگری ندارد( ملک زاده، 1383، جلد5، ص1093)».
5- در صفحه«136» نیز آمده است که در آستانه حمله به اصفهان« سردار اسعد نیز در جونقان، شلمزار و چغاخور با سران ایل و خوانین بختیاری زمینههای حضور را بررسی و نقشه های بزرگی را در سر میپروراند و بختیاری مهیای فتحی بزرگ میشد». این مطلب هیچ مبنای درستی ندارد و سردار اسعد خودش در کتاب «تاریخ بختیاری» در بخش خاطراتی که شخصاً نقل کرده، چنین ادعایی نکرده است.
6- در صفحه«157» نیز آورده است:« در جناج ایلخانی لطفعلی خان امیرمفخم و نصیرخان سردار جنگ از محمدعلی شاه حمایت میکردند». جناب نویسنده که حتی نتوانسته است از جناح بندی خوانین مرزبندی دقیقی ارائه دهد، گویا فراموش کرده است که این دو نفر پسران حاج امامقلی خان بوده و در راس اولاد حاج ایلخانی قرار داشتند و مخالف جناح ایلخانی بودند و در جناح ایلخانی قرار نداشتند.
7- در صفحه«158» نیز نوشته است« سردار اسعد که در اروپا و فرانسه تحصیل کرده بود...» در حالی که خود سردار اسعد در روزنامه «جهاد اکبر» سال 1327 ه.ق. به صراحت گفته است که در « در ممالک متمدانه آزاد دنیا به معالجه و تفریخ مشغول بودم». البته ایشان به مطالعه و خواندن کتابهای تاریخی و رمان بسیار علاقمند بود و غالب اوقات خود را صرف این کار میکرد. ولی فاقد تحصیلات دانشگاهی و آکادمیک بود.
8- در صفحه«158» نیز در اشتباهی فاحش آورده است:«اما جناح سوم یعنی جناح ایل بیگی به رضاقلی خان پسر کوچک حسین قلی خان اختصاص داشت که از سال 1312 ه.ق. از قدرت و ثروت محروم شده بود و به حالت انزوا درآمده و با گرایشات درویش مسلکانه در قلعه خود فرادنبه روستایی میان بروجن و شهرکرد با فرزندش ابراهیم خان ضرغام السلطنه روزگار میگذراند». حتی مردم عادی نیز میدانند که رضاقلی خان ایل بیگی، برادر کوچکتر حسینقلی خان ایلخانی بود نه پسر کوچک او. از طرفی محل سکونت رضاقلی خان در گندمان بود و فرادنبه به پسرش ابراهیم خان ضرغام السلطنه تعلق قرار داشت و گرایش صوفیانه نیز نداشت بلکه جناب نویسنده ویژگیهای پسرش ابراهیم خان را به او نسبت داده است.
از طرفی رضاقلی خان ایل بیگی در هفتم جمادالاول 1322 قمری(سردار ظفر, مجله وحید,شماره اول, دوره سیزدهم, ص 91) دارفانی را وداع گفت, حال چگونه میتوانست در سال 1326 یا 1327 در جناح بندیهای خوانین حضور داشته باشد؟!!!
9- در صفحه«160» نیز نوشته است:«صبح اول وقت از دروازه فرح آباد و پل وحید که جز محلات بختیاری نشین اصفهان بود به سمت چهارمحال حرکت نمودیم». در هیچکدام از منابع نیامده و همچنین شهرت نداشته است که محلات فرح آباد و پل وحید در آن زمان بختیاری نشین بودند گر چه ممکن بود قلیل ساکنانی بختیاری داشته بود. بلکه چنان که شهرت دارد و همه منابع نیز اشاره کردهاند، فقط چهار محله بیدآباد، جوزدان، لنبون، کوشک بختیاری نشین بودند.
10- در صفحه«168» باز به اشتباه آورده است که سردار اسعد قبل از فتح اصفهان در مالمیر جلساتی با کلانتران و خوانین بختیاری در راستای حمله به اصفهان برگزار کرده بود.
11- متاسفانه در صفحه«170» کتاب در نهایت بهت و شگفتی و به بدون حتی بررسی و مقایسه تاریخ تنظیم قرارداد و سال فتح اصفهان, کوشش کرده است نشان دهد که «قرارداد مالمیر» قبل از فتح اصفهان منعقد شده است. خود او در صفحه«170»نوشته است که این قرارداد در تاریخ یازدهم ربیع الاول 1327 تنظیم شده است. و البته در چند صفحه بعد یعنی در صفحه«191» نوشته است که ابراهیم خان ضرغام السلطنه در هشتم ذی الحجه 1326 هجری قمری با سپاه خود راهی اصفهان شده آنجا را فتح کردند.
نمونه این گونه تناقضات در سراسر کتاب بسیار دیده می شود و میتواند نشانگر بی دقتی نویسنده کتاب و یا عدم اشراف و تسلط کافی او بر کتاب و البته تاریخ باشد. حتی به خود زحمت نداده است یک بار هم که شده مطالب را مقایسه درست نماید.
حال قضاوت با خوانندگان محترم، فتح اصفهان در سال 1326 و زمان تنظیم قرارداد مالمیر 1327 قمری! آیا این اشتباه فاحش از سوی یک استاد و پژوهشگر دانشگاهی قابل قبول است؟
12- در صفحه«178» نیز به گونهای اشتباه کرده است که برای خواننده تردیدهای بسیاری ایجاد میکند، او نوشته است:« اما راجع به ضرغام با توجه به آنکه او گرایشات عرفانی داشت، تنها راه توافق آن بود که به مرید ایشان یعنی سید احمد نوربخش دهکردی مستمک شد تا او زمینهی این آشتی و همبستگی را فراهم نماید». خوب بود جناب صالح پور در خصوص مفهوم «مرید و مرادی» مطالعه اندکی میکرد یا حداقل کتاب خود را به افراد مطلعی میداد تا به او مشاوره لازم را بدهند تا متوجه میشد که سید احمد نوربخش مراد و استاد بود و ابراهیم خان مرید و شاگرد او.
13- در صفحه«191» نیز نوشته است: « فرزندان رضاقلی خان که دیرتر از دو خاندان ایلخانی و حاج ایلخانی به این نهضت پیوسته بودند، پیشگام[مشروطیت] شده به عنوان پیش قراول سپاه بختیاری به سوی فتح و پیروزی همت گماشته». محض اطلاع ایشان باید گفته شود، که اولاد حاج ایلخانی طرفدار مشروطه نبودند، حتی غلامحسین خان سردارمحتشم نیز که با سردار اسعد هم پیمان شده بود که از مشروطه حمایت کند، در خفا با برادران خود مکاتبه و هماهنگی داشته است و اسناد آنها موجود است. اتفاقا برخلاف، تصور نویسنده محترم، اولین بختیاری که به مشروطه پیوست و اقدام عملی نیز نشان داد، ابراهیم خان ضرغام السلطنه و برادرانش یعنی پسران رضاقلی خان بودند. سند آن، نامه ابراهیم خان است که در روزنامه مجلس« سال سوم، شماره 97، مورخ 25 ربيع الاول 1328)، منتشر شده است.
14- در صفحه «224» نیز گفته است، سردار اسعد« از پیشگامان نهضت ترجمه در ایران می دانست». جناب آقای نویسنده! گرچه تلاش سردار اسعد در حمایت و تشویق افراد در ترجمه کتابهای مختلف ستودنی است اما لابد میدانید که ترجمه متون ادبی و علمی مهارت و تخصص بسیار بالایی میخواهد که از توان سردار اسعد خارج بود. سردار اسعد با زبان فرانسوی آشنایی پیدا کرده بود اما نه در سطح یک مترجم چیره دست. ایشان به لحاظ مادی و معنوی از اشخاص زیادی حمایت کرد تا متون مختلفی را به فارسی ترجمه کنند که البته ارزش آن کمتر از ترجمه متون نیست.
15- در صفحه«224»نوشته است که سردار اسعد« از میان ده هزار سوار بختیار[آماده در اصفهان] یکهزار نفر را انتخاب کرد ... فرمان حرکت داد». در حالی که هیچگاه شمار نیروهای بختیاری در اصفهان و تهران از 3000 نفر تجاوز نکرده بود.
16- در صفحههای«253»و«254» نیز نوشته است که اردوی بختیاری به چهار گروه تقسیم شده بود:«800 نفر تحت فرماندهی سرداراسعد، 300 نفر ضرغام السلطنه، 300 نفر مهدی قلی خان سالار مسعود، 1000 نفر سردار محتشم و جعفرقلی خان سرداربهادر». این تقسیم بندی ضمن اینکه در تناقض با ادعای فوق( 10000نفر) بوده و آن را رد میکند، در هیچ منبعی ذکر نشده و از نوع همان تخیلات است.
17- در صفحه«266» شعر معروف «تندری» از شعرای معروف مشروطیت ( سردار ز ري آمده ضرغام بگيرد/ مأمور ز شه گشته كه صمصام بگيرد/ ما داس نديديم كه صمصام بگيرد/روبه نشنيديم كه ضرغام بگیرد) را اشتباه برداشت کرده و به صورت «سردار زری» نوشته است. در حالی که اصل مصراع« سردار ز[شهر]ری آمده» درست است، نه «سردار زری آمده».
18- در صفحه«269» نیز نوشته است که«نامه با خط میرزا فتح الله اسکندری منشی مخصوص صمصام السلطنه » نوشته است، در حالی که بنابر روایت «نورالله دانشور علوی»(1377، ص211)« منشی صمصام السلطنه میرزا فتح الله خان فریدنی بود» که پسرش فضل الله نوحی مدتی دبیر معتمد فرمانداری بهبهان بود. او فریدنی بود نه از آقایان محترم میرزا.
19- در صفحه«283» نیز نوشته است«عزیزاله خان... اسدالله خان بهداروند داماد صمصام و غلامحسین خان بهداروند و اسکندرخان زراسوند و فرامرز زراسوند و اماناله خان احمدخسروی و اسد خان شربت شهادت نوشیدند» که در ذکر اسامی اشتباه فاحشی صورت گرفته است و خلاف متن نامههای سردار اسعد و لطفعلی خان امیرمفخم است. در ادامه متن نامهها ارائه شده است.
20- در صفحه«302» به حضور و مشارکت «بیبی مریم» در عملیات فتح تهران اشاره کرده است . این موضوع صحت ندارد. هیچ کدام از منابع دست اول و معتبر به این موضوع اشاره نکردهاند. سردار اسعد، سردار ظفر، اسکندرخانه عکاشه و دانشور علوی که خود مستقیماً شاهد و ناظر وقایع مشروطه بودند و خاطرات دوران مشروطه را نوشتهاند، هیچ کدام چنین گزارشی نقل نکردهاند. خود بیبی مریم نیز در کتاب خاطراتش چنین ادعایی نکرده است فقط گفته است که از مشروطه خواهان در روستای «سورشجان» استقبال و بدرقه باشکوهی به عمل آورده و با سخنان خود آنان را تشویق کرده است.
21- در صفحه«306»قید شده که « دسته سردار ظفر هم با سپاهیانش اطراف مسجد سپه سالار[تهران] را پشتبانی میکردند و در بیرق ابریشمی شان نوشته بود: یا مرگ یا آزادی». خود سردار ظفر در خاطراتش با صراحت نوشته است که در عملیات فتح تهران حضور نداشته است چنانکه میگوید« صمصام السلطنه در اصفهان ماند من هم در میزدج بودم ( مجله وحید، شماره ششم، دوره سیزدهم ص 659). او در منطقه بختیاری ماند تا جایگاه و امنیت قلمرو آنان با خطری مواجه نشود.
و اما بدتر اینکه!!!
22- نویسنده کتاب در بخش مقدماتی, اثر خود را به چندین نفر که از نگاه او مشروطه خواه هستند تقدیم کرده, در فهرستی نیز اسامی اشخاصی زیادی به عنوان مشروطه خواه معرفی شده است. اما نگفته که استناد و مرجع معتبر وی کدام سند عقل پذیر بوده است؟
اگر این اسامی با محتوای چهار منبع دست اول، یعنی «تاریخ بختیاری» نوشته سردار اسعد، «خاطرات و یادداشتهای» سردار ظفر، «تاریخ بختیاری» نوشته اسکندرخان عکاشه و«جنبش وطن پرستان اصفهان و بختیاری»تالیف دانشورعلوی مقایسه و تطبیق داده شود؛ آنگاه معلوم میگردد که نویسنده تا چه اندازه از بیان واقعیات طفره رفته و به نظر عامداً در جهت تحریف تاریخ معاصر بختیاری بلکه تاریخ مشروطیت گام برداشته است. اینجاست که باید به این نوشتهها با دیده تردید نگریست. نویسنده کتاب به این کار بسنده نکرده بلکه تا بدانجا پیش رفته که برخی کشته شدگان طرفدار استبداد را به عنوان شهیدان مشروطیت معرفی کرده است.
خوب بود، نویسنده محترم کتاب ابتداء ادعای مشروطهگری را مستند به اثبات میرساند، آنگاه به این میراث گرانقدر چوب حراج میزد. لابد استناد نویسنده محترم به مطلب اضافه شده به نامه سردار اسعد است. مطالعه این نامه نشان میدهد که این متن بعدها اضافه گردید و در متن نامه و تلگراف که خسرو خان سردار ظفر نیز آن را منتشر کرده است، چنین مطلبی نیامده است. اصولاً این متن هیچ مناسبت و سنخیتی با متن اصلی نداشته و در هنگام نگارش نامه هیچ ضرورتی هم برای آن نبوده است.
23- در کتاب«تاریخ بختیاری» که با همت سرداراسعد جمعآوری و به نگارش درآمده است نامهای از سردار اسعد ارائه شده که وی اسامی شهیدان و مجروحان مشروطه خواه بختیاری و همینطور کشته شدگان و مجروحان طرفدار استبداد محمدعلی شاهی را به اطلاع ایل رسانده است. این نامه در«خاطرات و یادداشتهای» خسروخان سردار ظفر نیز آورده شده است. همینطور لطفعلی خان امیرمفخم طی نامهای به برادر خود غلامحسین خان سردار محتشم اسامی همراهان خود که کشته و مجروح شدهاند را اطلاع داده است. خوب است نگاهی به این نامهها و نوشتهها انداخته شود. متاسفانه نویسنده کتاب در اقدامی پرسش برانگیز و به دور از امانتداری, برخی از اسامی را حذف و یا جابجا کرده است که این اقدام نمیتواند از نگاه تیزبین یک تحصیلکرده دانشگاهی عملی سهوی تلقی گردد و مغفول مانده باشد.
آیا این اقدام را نمیتوان در راستای تحریف تاریخ و ارائه هویتی جدید و پیشینهای متفاوت برای اشخاصی خاص قلمداد کرد؟!
محض اطلاع خوانندگان محترم متن نامههای ارسالی ارائه میگردد اما به جهت جلوگیری از ایجاد شائبه در خصوص اشخاص محترم بختیاری, بر نام خاصی تاکید نمیگردد. باشد که خوانندگان خود در مقام مقایسه, تشخیص و قضاوت قرار گیرند.
24- علاوه بر منابع فوق مهمترین راه تشخیص طرفداران و مخالفان مشروطیت در آن زمان ، بازبینی صف بندی مخالفان و موافقان مشروطیت در بختیاری است. اصولاً بختیاریها بعد از به توپ بستن مجلس و تعطیلی مشروطه و بعد از آنی که در گوشه و کنار کشور ایران مردم برای سقوط استبداد صغیر و برقراری مجدد مشروطیت به پا خواستند، با دعوت و تشویق ملت ایران و مراجع عظام شیعه به جنبش ملی مشروطیت پیوستند.
در آن زمان بختیاریها به سه گروه تقسیم می شدند:
نخست: طرفداران اولاد حاج ایلخانی. این گروه به رهبری لطفعلیخان امیرمفخم و نصیرخان سردار جنگ از ارکان اصلی قدرت دربار و شخص محمدعلی شاه بودند. تعداد جنگجویان این گروه بین 2 تا 3 هزار نفر برآورد شده است. امیر مفخم با تکیه بر پشتیبانی مالی دربار, جمع کثیری از بختیاریها را در دربار جذب کرده بود و خود او نقش رییس گارد سلطنتی را ایفا میکرد و از نزدیکان و محارم شخص شاه به شمار میآمد. این گروه در محاصره تبریز نیز حضور داشتند و چندین ماه پشت دیوارهای شهر تبریز با مردم و آزادیخواهان آن دیار جنگیدند. در هنگام حرکت مشروطه خواهان به سمت تهران این گروه تا آخر از دربار و سلطنت دقاع کردند. اگرچه تعدادی از آنان قبل از شروع جنگ به صف بختیاریهای مشروطه خواه پیوستند مانند خسروخان سردار ظفر که بنابر ملاحظات خانوادگی و بیم از افزایش قدرت اولاد حاج ایلخانی با آن که سوگند یاد کرده بود دمار از روزگار مشروطه خواهان حتی زن و فرزند برادر خود- نجفقلی خان صمصام السلطنه- درآورد, اما قشون شاه را ترک کرد و به مشروطه خواهان پیوست.
گروه دوم اولاد ایلخانی بودندکه در راس آنها نجفقلیخان صمصام السلطنه قرار داشت. وی با توطئه دو برادرش از سوی دربار از سمت ایلخانی بختیاری عزل گردید و از دولت ناخوش بود. بیشتر هواداران مشروطه از طرفداران خانواده ایلخانی بودند که چگونگی پیوستن آنان به جنبش ملی مشروطیت در منابع مختلف آمده است.
گروه سوم طرفداران ابراهیم خان ضرغام السلطنه پسر رضاقلی خان ایل بیگی بودند. در حقیقت ابراهیم خان را باید اولین مشروطه خواه بختیاری دانست. او فاتح اصفهان بود. در اهمیت حرکت او همین بس که با تصرف این شهر, شمارش معکوس برای سقوط استبداد صغیر آغاز شد.
همه اشخاصی که در جریان فتح تهران، در صف مشروطه خواهان قرار داشتند, طرفداران اولاد ایلخانی و اولاد رضاقلی خان ایل بیگی بودند. برای اینکه مشخص کرد چه کسی طرفدار یا مخالف مشروطه بود، کافی است معین کرد طرفدار کدام گروه بود.
25-....................................
و همچنین متاسفانه باید گفت!!!
26- 110 نفری که به همراه ابراهیم خان ضرغام السلطنه اصفهان را فتح کردند و آنان را باید آغازگر واقعی حرکت مشروطه خواهی دانست در فهرست کتاب چه جایگاهی دارند؟
27- اردوی کمتر از 1000نفری بختیاری که برای تصرف تهران به فرماندهی حاج علی قلی خان سرداراسعد حرکت کرد، در واقع ترکیبی از سواران بختیاری و مشروطه خواهان چهارمحالی و اصفهانی بود. سواران بختیاری نیز نماینده همه شاخهها، بابها، طایفهها و تیرههای بختیاری بودند. البته با پیوستن نیروهای دیگر, این اردو به هنگام ورود به تهران شامل حدود 2000 سوار بختیاری بود. پرسش این است چرا مجاهدت آنها از نگاه ... و محققانه نویسنده محترم پنهان مانده است؟
جناب آقای صالح پور! آیا به نظر شما سهم شاخه بزرگ چهارلنگ در تصرف تهران محدود به همین افراد انگشت شمار بوده است؟
یکی از فرماندهان این اردو عزیزالله خان فولادوند بود که بنابر روایت سردارظفر حداقل 40 نفر از نزدیکانش وی را همراهی کردند. او در میدان جنگ مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به طرز معجزه آسایی از مرگ نجات پیدا کرد اما هیچ اشارهای به او نکردید. همین طور جمعی از آقایان خواجه موگویی به دلیل خویشاوندی با سرداراسعد در صف اول رزم بودند، آنها نیز در قلم شما فراموش شدند.
آیا از اهالی مناطق پشتکوه, میانکوه و چهارمحال که تمام رایزنیها و آمادگیها برای جنگ در این مناطق انجام گرفت کسی در انقلاب مشروطه مشارکت نداشت؟
28- جناب نویسنده به نظر شما کسانی از بختیاریها که شمارشان نیز کم نبود و تا لحظه آخر در رکاب شاه جنگیدند، چه کسانی بودند، آیا این بختیاریها از سیاره دیگری آمده بودند؟ متاسفانه بیشتر اسامی مندرج در فهرست شما همین آقایان هستند!!!؟؟ تردید دارید با متون موجود مقایسه کنید.
29--خوب بود در ذکر اسامی اشخاص، سالروز تولد و سالمرگ آنان را حداقل میپرسیدید، ای بسا تعدادی از آنان در دوران مشروطه هنوز به دنیا نیآمده بودند!!! به خاطر رعایت برخی حریمها و حرمتها در این مساله کوتاه میآیم.
در پایان انتظار دارم و امیدوارم با آن شخصیت محجوب و با اصالتی که در ایشان سراغ دارم, از این نقد و بررسی آزرده خاطر نشده و آن را گامی در راستای اعتلای نوشتهها و آثار پیرامون تاریخ بومی و محلی بختیاری قلمداد نمایند. همچنین لازم میآید مجدداً قلم زیبای ایشان را ستود و بدان افتخار کرد و آمادگی خود را برای شنیدن نظرات ارزشمند ایشان اعلام مینمایم و چنانچه قلم اینجانب اسباب رنجش ایشان را فراهم ساخت, عذرخواهی نموده, طلب بخشش مینمایم.
اسناد
برای مشاهده اسناد به لینک زیر مراجعه فرمایید.
http://www.bakhtyaran.com/hamtabaran/785
پی نوشته ها:
1- البته لازم است گفته شود شیوه جان بخشی به اشیاء و دادن توانایی سخن گفتن به حیوانات رویه ای نو در زبان و ادبیات فارسی و کهن تاریخ ایران نیست بلکه پیشینه ای بس دیرین دارد: نمونه مکتوب آن: درخت آسوریک, کلیله و دمنه, موش و گربه و... است.
2- اشاره به شرح ماجرای عبده محمدللری در پشت کاست هیجار اثر مرحوم علاءالدین و نوشته های نزدیکان ایشان در همین زمینه در مجله کهرنگ.
3- اشاره به سخنرانی ایشان که نامدار خان منجزی را به دوران صفویه نسبت داده بود.
4- منظور کتاب نه دال است که اعتراضات زیادی را برانگیخت و در مجالی دیگر آن را نقد خواهم کرد.
دریچه
- نسل کشی در ایران یا هلوکاست واقعی
- بی بی مریم چگونه از محاصره نجات پیدا کرد!
- نشان بختیاری در اصفهان؛ شیرهایی که نگهبان تاریخند
- حماسه شیرعلی مردان بختیاری
- نگاهی دیگر به چوب بازی و رقص چوب
- ایرانیان چگونه شیعه شدند؟
- نگاهی به مفهوم کرد در دوران اسلامی
- تحلیل ویژگیهای قیام مردمی بختیاریها و علل شکست آن
- توصیه آیة الله بهجت برای زیارت امام رضا(ع)
- نامه 32 نفر از کلانتران هفت لنگ بختیاری
- آیا کتاب «حماسه زاگرس» به تحریف تاریخ پرداخته است؟
- اهمیت پیوستن بختیاریها به مشروطیت
- راهکارهای توسعه شهرستان ایذه
- کارآوا،سرودهای کار در بختیاری(1)
- جنایت هولناک: تراژدی آعلیداد خدر سرخ
- نوجوان 13 ساله بختیاری که قهرمان ملی شد
- شیخ عبدالله پیاده ، مردی که با خدا معامله کرد
- ظهور و سقوط محمدتقی خان بختیاری
- امامزاده سید میر احمد کیست؟ + سند
- بختیاریها،مردمانی اصیل و ایرانی
- اولین فراماسون های ایران و اهداف آنان
- اسد خان شیرکش
- جیکاک ، توطئه از نوع انگلیسی
- سرزمین انشان کجاست؟
- نگاهی به مبارزات مردم منطقه اردل با خوانین
- راه باستانی دزپارت
- خاطرات مستر همفر جاسوس انگلیس
- پیامک های توهین آمیز ، هویت فرهنگی ...
- کلیاتی در باره لرها و بختیاری ها
- سال علی عسگرخانی - جنگ دشت شیر
- جشنی به مناسبت کشتار یک ملت
- اسلام و قومیت گرایی
- تلخترین دروغی که نورالدین در جنگ گفت!
- بختیاری ها و جنگ جهاني اول
- ابوالقاسم خان بختیار و نهضت جنوب
- گاگریوها و غمانه های بختیاری
- ملا درویش ناغانی
- ساختار سیاسی و اجتماعی ابل بختیاری
- آیا در بین بختیاری ها توتم پرستی رواج داشت؟!
- نقش بختیاریها در انقلاب مشروطه- فتح اصفهان
- علل و زمینههای قیام مردمی بختیاریها در سال1308شمسی
- علل شکست ارتش ساسانی
- مقدّمه ای تحلیلی به وضعیّت شعر معاصر بختیاری
همچنین بخوانید
Who's Online
ما 56 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم
* مسئولیت نظر با کاربر میباشد.
* ایمیل فعال خود را وارد نمایید.
* در صورت امکان نام و شهرت خود را کامل وارد کنید.